روز ها در گذرند
سلام به همگی
ظهر من بخیر بعد از ظهر شما بخیر...
آخه من تازه تونستم ناهار بخورم ساعت مغزم هنوز روی ظهره😉
امروز ی جا خوندم داشتن یک فرزند دوساله مثل داشتن یک همزن بدون در است😁🙄🙄
همزن های بدون در منم دوروزه که سرما خوردن☹
اخلاق کلا تعطیل😤
دوشب پیش طنین خانوم(قل دوم) تا صبح بیدار بود ... در واقع از گرفتگی بینیش غرغر میکرد و کلی گریه.... دیشب هم نوبت آمین خانوم بود...😑😑
از وقتی یادم میاد از بچه هایی که وقتی مریضن بهونه میگیرن خوشم نمیومد همش فک میکردم مگه تقصیر بقیه اس اینقدر غر میزنی تو...😥 آخه خودمم اینجوری نبودم... بی حالی میکردم اما بهونه الکی نمیگرفتم ... غذا مو میخوردم دارومو هر چقدر تلخ میخوردم فقط تنها اتفاقی که میفتاد این بود که گوشه سالن باید ی رختخواب برام پهن میکردن که کل روز رو دراز بکشم..😴😴😴.
خلاصه ک ... آمین جون مث مامانشه خدایی میگم گریه کرد غر زد اما طنین که شروع کنه به داد و بیداد تازه میفهمید نه بابا آمین بنده خدا سر و صدایی نکرد که...🥵🥵🥵🥵
دوقلو داشتن خیلی شیرینه نمیخوام بهتون دروغ بگم🤥 بگم بده سخته وااای... سخت هست خدایی هست اما شیرینی هاش بیشتره...🥴
خودمم وقتی خیلی سخت میشه همه چی... مث روز های آزمایش خون یا روز های مریضی مث الانا... یا مناسبت هایی که بچه ها شلوغ میکنن و نمیذارن به کارت برسی... یا موقع امتحاناتم(دانشجو هستم) خیلی خیلی گله میکنم که وای چقدر سخته یا گاهی حتی نمیتونی ی فنجون چای راحت بخوری اما میدونید حتی ی لحظه از داشتنشون پشیمون نیستم ... 🥰🥰🥰
مثلا اگه حق انتخاب داشتم که با فاصله ی چند سال همین دوتا بچه رو داشته باشم یا مث الان دوقلو باشن دوقلو بودنشون رو انتخاب میکردم... یا حتی جنسیتشونو... همین دوتا رو میخوام همین شکلی همین سن همین خستگی هامو... آخه خیلی دوسشون دارم...❤❤❤❤
اگه کسی این پست رو میخونه که دوقلو داره یا بارداره فقط میخوام بگم هرگز پشیمون نمیشی
خلاصه الان که نشستم تند تند از ۲ سال و ۱۴ روزگیشون براتون مینویسم دخترامو خوابوندمو تازه ناهار خوردم...
اینم از دوقلو های من که رو پای مامانی خوابیدن و از ترس رو تخت نذاشتمشون که ی وقت بیدار نشن
روز همگی بخیر