آمین و طنینآمین و طنین، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

نازنین آمین و نازنین طنین

میلادتان معراج دست های ماست وقتی که عاشقانه تولدتان را شکر نمودیم❤

خوش اومدید❤️

قراره خاطرات دوقلو هامو ثبت کنم💗

 آمین و طنین دخترای عزیز من 👩‍👧‍👧

با ی دنیا عشق❤❤❤❤

برای فرشته های امید بخش زندگی من

لطفا ما رو دنبال کنید😉

زندگی جدید ما

عکس از تولد سه سالگی دخترام  بماند ب یادگار از ۳۰ مرداد ماه ۹۹ امروز سه سال و سه ماه و ۶ روزگی بچه هاست زندگی به شکل عجیبی عوض شده ورق جدیدی از دفتر زندگی جلو رومون باز شده بچه ها خیلی کوچیکن ولی رنج عمیقی رو باید تحمل کنن رنجی ک هیچ تصویری ازش نداشتن  چیزی ک حقشون نبوده و تقصیری هم تو بوجود اومدنش نداشتن باید بین پدر و مادر فقط یکی رو داشته باشند پدر مادری ک یک روز با هم داشتنش حال از هم جدا شدن امیدوارم از این امتحانم سربلند در بیایم شرایطی رقم خورد ک تحمل زندگی غیرقابل ممکن بود البته هستن آدمای زیاااادی ک از بیرون نگاه میکنن و قضاوت میکنن چن وقت پیش، ی کارمند از ی اداره...
5 آذر 1399

جدا خوابیدن دخترا قسمت ۲

سلام به همه ی عزیزانی که منت گذاشتن پست های پیجمون رو دنبال میکنن امیدوارم که همگی خوش باشید... چ خبرا؟ ما هم خوبیم شکر خدا... از اون شب که اومدیم تو اتاق هنوز شبا تو اتاق بچه ها رو زمین میخوابم... پیشرفتم در این مدت این بوده که هردو شون توی اتاق بخوابن.... چون واقعا نگه داشتنشون تو ی وجب جای اتاق خیلی سخته.... ابعاد زمین خالی اتاقشون که جا انداختم توش احتمالا ۱۶۰ × ۱۰۰ سانتی متره... یعنی من قدم ۱۶۴ هستش توش جا نمیشم بالای سرم تخت طنین خانومه و زیر پام هم کمد دکورشون... اما به هر زوری بود از دو سه شب گذشته میان اینجا بخوابن... البته هنوز اول رو زمین کنار من هستن بعد از چرت زدن میذارم تو تختشون.... طنین خا...
31 شهريور 1398

دلنوشته ❤

زندگی کوتاه است نه غمش می ارزد و نه شادی ماندن دارد … بهترین راه برایت این است، که بخندی و بخندی و بخندی، به غمش … به کَمش … و به زیادی و همش … .... عکس حدود ۱ سالگی دخترا ... میدونم گاهی زندگی به آدم سخت میگیره روی صحبتم با مادراییه که الان خسته اند که البته منم هستم خونه زندگی ... درس یا کار... کار خونه و نظافت و بچه داری و بی خوابیاش خیلی آدم رو خسته میکنه گاهی هم ناامید میشی گاهی دلت از زمین و زمان گرفته اس... اما میدونید؟؟؟ بچه ها خیلی خیلی زود بزرگ میشن ...البته روز ها سخت میگذره ها... اگه بشمری سخت میگذره ... اما ی روزی مث امروز من نگاه میکنید میبینید بچه هاتون دو ...
17 شهريور 1398

شباهت دخترا

یادمه وقتی کوچیک بودم از بس بابامو دوس داشتم با اینکه از ته قلبم میدونستم شکل مادرمم بخاطر مدل موهام که صاف و مشکی و لختم که مث بابام بود گیر میدادم که من شبیه بابامم🤥🤥🤥 اصلا نمیدونم چرا اینقدر ناراحت میشدم اگه کسی خلافشو میگفت😁 آخه من مامانمم خیلی خیلی دوس داشتم🥰🥰🥰 ولی خب عکسا دروغ نمیگن🙄 من واقعا شکل مادرمم و حالا که به مرحله ای از عقل و شعور رسیدم از ته قلبم خوشحالم و احساس غرور میکنم که شکل مادرمم🙏🙏🙏 حالا اینجا ی مسئله ای مطرح میشه که دوقلو های ما شکل کی هستن چون قیافه هاشون تفاوت هایی داره مسلما نمیشه گفت هر دو شکل ی نفرند😬 احتمال زیاد هرکس ما ۴ نفر رو ببینه در نگاه اول بخاطر رنگ چشمامون میگه آمین شکل باباشه و طنین ...
12 شهريور 1398

روز ها در گذرند

سلام به همگی ظهر من بخیر بعد از ظهر شما بخیر... آخه من تازه تونستم ناهار بخورم ساعت مغزم هنوز روی ظهره😉 امروز ی جا خوندم داشتن یک فرزند دوساله مثل داشتن یک همزن بدون در است😁🙄🙄 همزن های بدون در منم دوروزه که سرما خوردن☹ اخلاق کلا تعطیل😤 دوشب پیش طنین خانوم(قل دوم) تا صبح بیدار بود ... در واقع از گرفتگی بینیش غرغر میکرد و کلی گریه.... دیشب هم نوبت آمین خانوم بود...😑😑 از وقتی یادم میاد از بچه هایی که وقتی مریضن بهونه میگیرن خوشم نمیومد همش فک میکردم مگه تقصیر بقیه اس اینقدر غر میزنی تو...😥 آخه خودمم اینجوری نبودم... بی حالی میکردم اما بهونه الکی نمیگرفتم ... غذا مو میخوردم دارومو هر چقدر تلخ میخوردم فقط تنها اتفاقی که میفتا...
12 شهريور 1398

شروع ۲سالگی ❤خواهرانه❤ خوشگل خانوم قل اول: نازنین آمین❤ خوشگل خانوم قل دوم: نازنین طنین❤ #خواهر #خواهرانه_عاشقانه ...
7 شهريور 1398

جدا خوابیدن دخترا

سلام به همگی حالتون چطوره؟ از روزی که این وبلاگ رو ساختم چند تا هدف داشتم مسلما اولیش ثبت خاطرات دخترام بوده... البته ممکنه فک کنید که این کارا قدیمی شده و الان میشه برای هرکس ی صفحه مجازی باز کرد ... بهتون حق میدم اما من تصمیم گرفتم صفحه مجازی دخترا رو بذارم برای وقتی که خودشون بزرگ شدن و اجازه استفاده اش رو داشتن اونوقت هر کدوم به اسم خودشون با سلیقه خودشون صفحه خودشونو بسازن اما این وبلاگ دلنوشته های منه و اونجوری که دلم میخواد مینویسمش حالا دومین دلیلم این بود که من سعی کردم خیلی زیاد از تجربیات دیگران استفاده کنم خواستم از بچه های خودمم بنویسم چون کمتر از تجربه مامان های دوقلو چیزی پیدا کردم البته نمیشه گفت کاملا ...
7 شهريور 1398

۲ سال اول زندگی نازنین آمین و نازنین طنین

تا بحال هیچ عکسی آپلود نکرده بودم امشب تصمیم گرفتم هر عکسی تو گوشیم دارم رو استفاده کنم دوس داشتم با تاریخ لحظه به لحظه از تولد تا امروز رو ثبت کنم ولی این کار وقت خیلی زیادی ازم رو میگیره و البته زندگی با شما بهترین لحظات زندگی منه و نمیخوام از دستش بدم پس تصمیم گرفتم از امروز شروع کنم و خلاصه ای تا امروز رو آپلود کنم و بعد از این هدفم رو دنبال کنم عاشقانه بودنتون رو شاکرم شیرین ترین دخترای عالم❤ عکس ها به ترتیب زمان هستن میدونم که خیلی خلاصه از ۲ سال اول زندگیتون عکس گذاشتم ولی باید بگم که این ۲ سال ...
31 مرداد 1398
1